منتشر شده در کیهان لندن
یکی از اصطلاحاتی که بسیار شنیده می شود، اصطلاح «اپوزوسیون» است؛ این اصطلاح همان Opposition در زبان انگلیسی است که در فرهنگ های لغات انگلیسی تعبیر به حالتی شده اند که میان دو چیز ضدیت وجود دارد. زمانیکه ما از اپوزوسیون سخن می گوییم در حقیقت از ضدیت با موجودیت جمهوری اسلامی و هرآنچه جزئی از آن محسوب می شود سخن می گوییم. تفاوت «ضدیت» و «مخالفت» با جمهوری اسلامی را می توان چنین تعبیر کرد که طبق فرهنگ معین، زمانیکه دو چیز در ضدیت با هم هستند، امکان توافق میانشان وجود ندارد و به قول معروف جمع اضداد محال است، اما هنگامیکه دو چیز در مخالفت با هم هستند، امکان مذاکره و به توافق رسیدن وجود دارد. با توجه به این مقدمه، اپوزوسیون، به افراد یا گروه هایی اطلاق می گردد که با جمهوری اسلامی در ضدیت بوده و هرگز امکان سازش با آن را نداشته و تنها براندازی و از میان رفتن رژیم و تمام توابع و آثار آن را می خواهند اما مخالفان جمهوری اسلامی، امکان مذاکره و سازش با رژیم را دارند و شاید با اصلاحاتی ولو جزئی دیگر مخالف جمهوری اسلامی نباشند.
در آشفته بازاری که طی چهل سال گذشته ایجاد گردیده است، عده
ای نیز ظهور کرده اند که «اپوزوسیون نما» هستند و در واقع جزو هیچ کدام از دو گروه
فوق نیستند تا بتوان چندان به ایشان اعتماد کرد؛ اینها در واقع عُمال جمهوری اسلامی هستند که برای ایجاد شکاف
میان اپوزوسیون حقیقی وارد میدان شده اند و تعدادشان نیز روز به روز رو به ازدیاد
گذاشته است.
آنچه در این مجال بدان می پردازیم افرادی هستند که در واقع
اپوزوسیون هستند اما نه در ضدیت با جمهوری اسلامی که با مردم و از همین روست که
نگارنده این سطور به ایشان لقب «اپوزوسیون ملت» داده است. ایشان همان اصلاح طلبان
هستند که در شکل و شمایلی جدید به منصه ظهور رسیده اند و تلاش دارند تا بگویند
آنچه در سال 57 رخ داد، درست و به جا بوده اما سپس انحرافی رخ داده است و حال باید
با اصلاحاتی از جمله حذف خامنه ای، خواه با تشکیل شورای رهبری یا حذف کلی چنین
نهادی، جمهوری اسلامی را وارد مرحله جدیدی از حیات کنند، ولو با حذف یا اصلاح نام
آن. این افراد که اکثراً در سال های نخست شورش 57 دارای پست و مقام بوده اند و خود
از بانیان نهادهایی در جمهوری اسلامی بوده اند مانند محسن سازگارا که نقشی به سزا
در تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی داشته است، یا محمد نوریزاد و حشمت طبرزدی
در داخل که اولی از نزدیکان بیت و دومی پاسدار بوده است، را شامل می شود تا احزابی
که امروز بیانیه می دهند که براندازی راه نجات نیست و باید اصلاحات کرد مانند چریک
های فدایی خلق، همه و همه اپوزوسیون ملت به شمار می آیند و خواسته یا ناخواسته با
ایجاد رعب و و حشت در میان مبارزان که اگر براندازی شود، جنگ خواهد شد یا ایران
تجزیه خواهد شد، سعی در به بیراهه کشاندنِ تلاش های اپوزوسیون رژیم دارند. کما
اینکه در زمان اعتصابات و اعتراضات سراسری در دی ماه 96 مدام مردم را از سوریه شدن
ایران و تجزیه می ترساندند حال آنکه ادامه حیات جمهوری اسلامی تجزیه خاموش ایران را در پی دارد که در مقاله ای جداگانه و به همین عنوان
پیشتر توسط نگارنده منتشر گردیده است، این امر به در حال به وقوع پیوستن است. در
مقاله ای جداگانه که به زودی در خصوص تجزیه طلبی در ایران و نقش ایشان در
اپوزوسیون به رشته تحریر در خواهد آمد، پرداخته خواهد شد؛ فعلاً در این مجال کوتاه
باید گفت استفاده از الفاظ زیبا و بعضاً فرنگی بدون آنکه معنای آن به مخاطبان
ارائه گردد، می تواند شاخصه ای باشد برای تشخیص اپوزوسیون ملت.
در شرایط کنونی آنچه بسیار حائز اهمیت است، هشیاری هم
میهنان و توجه ایشان به افرادی که در نقش اپوزوسیون ظاهر می گردند و پیشینه فعالیت
هایشان می تواند راهگشا باشد، گرچه به ضرس قاطع نمی توان چنین ملاکی را بسیار
تعیین کننده دانست، اما در مورد اشخاصی مانند مهاجرانی و سروش و مخملباف و افرادی
از این دست می توان این ملاک را تعیین کننده دانست، توضیح اینکه در زمانیکه مردم
در داخل کشور شعارهایی چون: «ایران که شاه نداره، حساب کتاب نداره» یا «رضا شاه،
روحت شاد» یا «رضا شاه کجایی، به داد ما بیایی» با حضور در رسانه ها اعلام می
کردند که اگر بنا باشد، شاهزاده رضا پهلوی به ایران بازگردند ولو با رای مردم و
خواست اکثریت مردم این باشد، ایشان به مخالفت با این تصمیم برخواسته و «چریک شده و
اسلحه به دست می گیرند تا نگذارند» راهگشا باشد.
عده ای دیگر که در ظاهر اپوزوسیون هستند اما در ضدیت با ملت
هستند، افرادی هستند که در نخست منتقدان جدی رهبری فردی بوده و به تخریب افرادی از
اپوزوسیون یا احزابی پرداختند که به شاهزاده رضا پهلوی به عنوان یگانه فرد مورد
اعتماد می نگرند، با این استدلال که این افراد که عمدتاً پادشاهی خواهان یا مشروطه
خواهان هستند، چرا تنها شخصی که قادر به رهبری مردم ایران است را شاهزاده رضا
پهلوی می دانند و این را فردگرایی و دیکتاتورسازی معرفی نموده اند، حالیه خود در
حال آلترناتیوسازی و گاهی گداری افرادی مانند نسرین ستوده را به عنوان رهبر معرفی
می کنند، اینها نیز اپوزوسیون ملت هستند و نه جمهوری اسلامی که در پی حفظ قدرت
هستند ولو با تغییراتی ساختاری.
به طور کلی حال این روزهای کشور ما آن قدر بد است که هر کس
و ناکسی خود را شایسته تکیه زدن بر کرسی قدرت می داند و مهم نیست که بر سر مردم یا
ایران چه بیاید بلکه مهم فقط این است که ایشان قدرت داشته باشند مانند بابک قاجار،
یا شورای گذار به رهبری آخوندزاده شریعتمداری یا فخرآور. شایان ذکر است که همواره
قهرمانان ملی ما در زمان حیاتشان مورد بی مهری قرار گرفته اند و توسط خائنانی که
شوربختانه هم میهن ما به شمار می روند به کام مرگ رفته اند و این اتفاق مدام در
حال تکرار است حتی در سال های اخیر و ترور میهن پرستانی چون جاوید نامان شاپور
بختیار و فریدون فرخزاد نیز، قاتلان ایرانی بودند. پس باید با هشیاری تمام و اتحاد
و همدلی بدانیم که ایران آزاد باید با رای تمام مردم و پس از تشکیل احزاب و معرفی
و ارائه اطلاعات صحیح و کامل به مردم در یک همه پرسی، پس از براندازی و نابودی
جمهوری اسلامی، تعیین گردد اما خائنان به ایران و بی وطنان نیز بدانند که اعمالشان
در یادها خواهد ماند و در فردای آزادی باید در دادگاه های عادل و بی طرف پاسخگوی
ملت باشند.
پاینده ایران
زنده باد آزادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر