يكى از مسايلى كه اين روزها تقريباً شايع شده است، انتشار سخنان پندآميز و حكيمانه است كه دو نمود گوناگون دارد. در اين مجال كوتاه بر آنم تا نيم نگاهى به اين موضوع بياندازم، چرا كه ما به عنوان حقوق خواندگان - اعتقاد دارم "حقوقدان" واژه اى بسيار بزرگ است و نمى توان به راحتى به هركس اتلاق كرد - نيز مبتلا به اين درد شده ايم و در صفحات مجازى خود دست به اين اقدامات مى زنيم. پيش از ورود به بحث اين مقدمه را هم خالى از لطف نمى دانم كه شايد ريشه اين اعمال، در عدم مطالعه كافى ميان ايرانيان است و دوستان سعى دارند از اين طريق تا حدى، آثار زيان بار اين معضل را كاهش دهند، اما از سوى ديگر، بسيارى از موارد قلب و جعل حقيقت است كه زيانش به مراتب بالاتر از عدم مطالعه است؛ به ديگر بيان، ندانستن بهتر از اشتباه دانستن است. و اما نمودها:
١- انتساب جملات قصار به افراد گوناگون:
بعضاً يك جمله به ظاهر زيبا را مى بينيم كه منتسب به چندين نفر است. مثلاً: «خسرو شكيبايى چنين گفت»، يا «چاپلين چه خوش گفت»؛ درست است كه مرحوم شكيبايى بازيگرى توانمند بود، اما ايشان فيلسوف و نويسنده نبودند، يا «چنين گفت حضرت داريوش»! داريوش هم خواننده اى است كه اشعار ديگران را از كلام به لحن موسيقايى درآورده است. يا حتىآثار ديگران را به ديگرى نسبت دادن، كه مشهورترين نمونه آن يكى انتساب قسمتى از مناجات خواجه نصير الدين طوسى به امام زين العابدين است، يا انتساب بخشى از كتاب «مرگ پيامبر» جبران خليل جبران به امام صادق، كه اينها زيبنده نيست و حتى مى توان سرقت ادبى محسوب كرد. خوب، چنانچه سخنى هست كه زيباست، دليلى ندارد كه حتماً منتسب به كسى شود، مى شود نوشت: «گفته اند» يا «از ناشناسى نقل شده» يا عباراتى از اين دست. ارزش هر كس به كارى است كه كرده، ما سعى در بالا بردن بى جهت نكنيم و بت نسازيم. حاصل قدرت ماوراالطبيعه دادن به اشخاص غير از مايوس كردن افراد از تلاش براى بهتر شدن، چيزى نيست.
٢- از فرمايشات حضرت خودم!
اخيراً باب شده است، افراد با پس زمينه اى از عكس خود، جمله اى را هم مى نگارند. گاهى اين جملات زيبا و آموزنده است و حقيقتاً آدم لذت مى برد از داشتن چنين دوستانى اما گاهى، آنچه نگاشته اند صرفاً استفاده از واژگان و كلمات "قلمبه سلمبه" و زيبا كنار يكديگر است كه هيچ معنايى هم به ذهن متبادر نمى كند. مانند همان شعر «جمجمه شده قمقمه» كه در واقع هيچ تفكر و فلسفه اى پشت آن نيست و صرفاً كلامى آهنگين است.
نمى خواهم كسى را قضاوت كنم اما استدعايى دارم، ما ايرانى هستيم، ايران زادگاه اشخاصى چون رودكى، فردوسى، حافظ، سعدى، صائب، انورى، پروين اعتصامى، فروغ فرخزاد، سهراب، نيما، شهريار، مولوى، سهروردى، پورسينا، شيخ بهايى، ملاصدرا و هزاران نامى ديگر است. كسانيكه ادبيات و فلسفه را به پختگى رساندند و شكوفا كردند. جعل تاريخ، جعل سخن و انتشار مطالب با كمترين ارزش علمى، اتفاق شومى است كه در حال رخ دادن است؛ بياييم و كنار هم، هر كدام به تخصصمان برسيم، بگذاريم من فقط وكالت كنم و پزشك فقط پزشكى. بياييد با هم به فرهنگ «من به تنهايى فوق تخصص همه چيز هستم» پايان دهيم و از به زبان آوردن «نمى دانم» و «در حوزه تخصص من نيست» بى واهمه استفاده كنيم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر